صفحات

جستجو در مندرجات کتاب

۵.۱۰.۹۵

(۴)



"شاهنشاهان قهرمان: کوروش، داریوش و خشایار شاه"


 "حمله اسکندر مقدونی به ایران"


"رستاخیز ایران در زمان ساسانیان و حمله اعراب"

بر اثر نفوذ و رهبری دو قوم هند و اروپایی، مادها و پارس ها، پس از دو هزار سال نبرد و تلاش، ایرانیان بر همه اقوام منطقه بین النهرین پیروزی و برتری یافتند. سلسله هخامنشی (۵۵۹ تا ۳۳۰ قبل از میلاد) بزرگترین شاهنشاهی جهان را که از دریای سیاه تا آسیای مرکزی و از لیبی تا هندوستان گسترش داشت بنیان نهاد.


 شاهنشاهی هخامنشی، نخستین شاهنشاهی بزرگ و منظم جهان است که در آن یک رهبر، شاهنشاه ایران بر اقوام و ملل مختلف حکومت می‌کرد، برای تامین نظم و وحدت شاهنشاهی ایران، هخامنشیان بر سر هر ایالت فرمانروائی به نام ساتراپ گماردند، برای پست و مخابرات با نور، شیوه های نو به کار بردند و نظام پولی مرتب، محاسبات عمومی‌ و اوزان و مقادیر یکسان را به وجود آوردند. 


بدینسان ایرانیان به دنیای عهد عتیق نشان دادند که میتوان سرزمینی به آن وسعت را با نظم و ترتیب اداره کرد. رومیان در اداره امپراطوری خود از بیشتر راه و روش های ایرانیان پیروی و حتی تقلید کردند.
 

بنیان گذار شاهنشاهی ایران کوروش است که به حق وی را بزرگ لقب داده اند. کوروش شاهنشاهی ایران را بر چند گونگی ادیان و رعایت عدالت بنیان نهاد. کوروش کشورگشائی بزرگ بود.  ولی وی را می‌توان در حقیقت بنیان گذار فکر امروزی صیانت حقوق بشر نیز خواند چرا که نخستین کس در جهان عهد عتیق بود که منشوری آزادمنشانه در این زمینه تدوین و اعلام کرد. اسرای جنگی را آزاد ساخت و به سرزمین های خود بازگرداند و  به حقوق و عادات و سنت ها و ادیان اقوام و مللی که شاهنشاهی ایران را تشکیل می‌دادند احترام نهاد.


 کوروش  نه تنها دشمنان خود را عفو می‌کرد، بلکه مسئولیت های مهم به آنان تفویض می‌نمود. پس عجب نیست اگر اورا آزاد کننده ملل نام نهاده اند. سیاست کوروش بزرگ، با خصلت ها و منش ایرانیان کاملا هماهنگ بود و از آن الهام می‌گرفت. همه پادشاهان بزرگ ایران از سیاست آزاد منشانه و صلح‌جویانه پیروی کرده اند و ایران همواره یک کشور "پناهگاه" محسوب می‌شده است.


کوروش بزرگ، داریوش و خشایارشاه، شاهنشاهان قهرمان تاریخ ما هستند و در افسانه ها، ادبیات و هنر کشور ما مقامی‌ بس والا دارند.


اروپائیان در کتب تاریخ خود خوانده اند که داریوش در ماراتون و خشایار شاه در سالامین بر یونانیان پیروزی نیافتند. با اینحال نباید فراموش کرد که ایرانیان قرن ها بر منطقه دریای اژه و مدیترانه شرقی و سرزمین های یونانی بسیار تسلط داشتند.


 انحطاط کامل هخامنشیان به پدیده ای شگفت آور انجامید: اسکندر مقدونی (۳۵۶ تا  ۳۲۳ قبل از میلاد) به ایران تاخت و بر همه سرزمینهای شاهنشاهی داریوش تسلط یافت و در راه و رسم  کشورداری از شیوه کوروش پیروی کرد. پس از مرگ اسکندر (۱۳ ژوئن سال ۳۲۳ پیش از میلاد) شاهنشاهی وی میان تنی چند از سردارانش تقسیم شد.  اما برخلاف آنچه در بعضی از کتب درسی غربی می‌خوانیم، یونانیان تمدن ایرانی را تحت تاثیر خود قرار ندادند و ایرانی، یونانی نشد. درست است که ما در موزه ها چند اثر از دوران تسلط یونانیان بر ایران مشاهده می‌کنیم. ولی در حقیقت این اسکندر بود که تحت تأثیر و نفوذ تمدن ایرانی قرار گرفت و این پدیده بارها در طول تاریخ ایران تکرار شده است. ایران بارها به تصرف کشور گشایان خارجی در آمد. اما هر بار ایرانیان اصالت و فرهنگ و تمدن خود را حفظ کردند و هرگز پیرو راه و رسم خارجیان نشدند، بلکه همواره آنان را براه خود آوردند. دویست و پنجاه سال قبل از میلاد مسیح، پارتها ایران را از بند یونانیان رهاندند و شاهنشاهی ایران را تجدید کردند و سلسله بزرگ اشکانی را تشکیل دادند که طی چند قرن از استقلال و موجودیت ایران در مقابل حملات خارجیان، از جمله امپراطوری روم، دفاع کرد و به پیروزی های بزرگ نظامی‌ دست یافت.


شاهنشاهی اشکانیان با پیروزی اردشیر بر اردوان پایان یافت و سلسله ساسانیان (۲۲۴  تا ۶۵۱ میلادی) تاسیس شد. اردشیر از نگهبانان معبد زرتشت بود و عظمت شاهنشاهی هخامنشیان را تجدید کرد. وی در تاریخ جهان دو نقش بزرگ دارد: یکی سیاسی و آن دگر فرهنگی.


ایران این سرزمین آریایی همواره سد راه نفوذ اقوام وحشی و  نیمه وحشی بسوی غرب بوده است ولی اقوام  و ملل هند اروپایی امپراطوری روم شرقی، قدر این نقش را نشناختند و همواره در تضعیف ایران کوشیدند. هنگامی‌که سد ایران از میان برداشته شد، میان دنیای شرق و دنیای غرب خلائی ایجاد گشت که اعراب از آن استفاده جستند و سپس ترکان و مغولان آن را پر کردند و این وقایع برای همیشه مسیر تاریخ اروپای غربی و شرقی، روسیه و افریقای شمالی را تغییر داد. از لحاظ فرهنگی تجدید حیات ایران در زمان ساسانیان، تلفیقی از فرهنگ های خاور و باختر بوجود آورد. شاپور اول (۲۴۱ تا ۲۷۲ میلادی) فرمان داد که همه متون دینی و فلسفی و طبی و اخترشناسی مهم جهان متمدن را گرد آورند و به زبان پهلوی ترجمه کنند. همین متون بود که بعدا از فارسی به عربی برگردانده شد و پس از قرن دوازدهم میلادی به زبان های اروپایی ترجمه گشت و دانشمندان باختر زمین را با  فرهنگ یونانی آشنا ساخت. به جرات میتوان گفت که تجدید حیات فرهنگی غرب (رنسانس)  بدون آشنایی با تمدن و فرهنگ یونانی - که از طریق ایرانیان صورت گرفت - یا تحقق نمی‌یافت یا صورتی دیگر می‌داشت.