"هرج و مرج داخلی و خطر مداخله خارجیان"
دو ماه پس از نخست وزیری
مصدق، دولت بریتانیا رزمناو مورتیزیوس را به نزدیکی بندر آبادان اعزام داشت و قوای
خود را در سرحد عراق و چتربازان را در قبرس متمرکز کرد و به تهدید ایرانیان
برخاست.
در
آن موقع من سفیر بریتانیای کبیر را احضار کردم و به وی گفتم "باید بدانید که
در صورت تجاوز به خاک ایران، من پیشاپیش سربازانم به دفاع از کشور بر خواهم
خاست."
در تیر ۱۳۳۱ واضح شد که بیش از این نمیتوان به مردی که کشور را به ورشکستگی میکشاند اعتماد کرد. از هنگام ملی شدن نفت تا آن زمان ما حتی موفق به فروش یک قطره نفت نشده بودیم. هیچ توافقی ممکن نبود، برنامه عمرانی هفت ساله به علت فقدان اعتبارات لازم متوقف شده بود و مملکت بسوی پرتگاه میرفت.
مصدق که از آینده نامطمئن و پریشان خاطر بود، تحت تأثیر اطرافیانش از من خواست که فرماندهی کل قوا و وزارت جنگ را به او تفویض کنم. من صراحتا با این توقع مخالفت کردم و در نتیجه وی در تاریخ تیر ۱۳۳۱ استعفا کرد و احمد قوام به نخست وزیری رسید.
من
شخصا الهیار صالح را که یکی از سران جبهه و مردی منطقی و معقول بود برای تصدی نخست
وزیری مناسبتر میدانستم. اما اکثریت مجلس به احمد قوام ابراز تمایل کرد. قوام
السلطنه گرچه سیاستمداری مجرب بود، اما در آغاز مرتکب اشتباهاتی جبران
ناپذیر شد و با ملی کردن نفت مخالفت ورزید.
اشتباه فاحش قوام، تهران را به آشوب کشید از
بیست و هفتم تا سی ام تیر ۱۳۳۱ تظاهرات خشونت آمیزی در پایتخت
صورت گرفت. به ارتش دستور دادم از تیراندازی به سوی مردم خودداری کند و سرانجام
برای اجتناب از بروز یک جنگ داخلی بار دیگر مصدق را به نخست وزیری منصوب کردم و
شرائطش را پذیرفتم.
تصور میکنم که در این هنگام مصدق به خوبی میدانست که کشور رو به
ویرانی میرود اما چنان از یک طرف دستخوش احساسات عوامفریبانه و ضد خارجی و از طرف
دیگر دیگر آنقدر در مسائل اقتصادی بی اطلاع بود که جز ادامه راه قبلی، کاری نمیتوانست انجام دهد.
از این پس دیگر مصدق دربست زندانی متحدان افراطی چپ و راست خود شد.
او که خود را قبلا قهرمان دفاع از همه
اصول قانون اساسی ایران میخواند، برخلاف همه قوانین مملکتی به فعالیت مجلس سنا
پایان داد و دیوان عالی کشور را منحل کرد، انتخابات مجلس شورای ملی را متوقف ساخت
در حالی که هشتاد نماینده از مجموعه صد و سی و دو نفر انتخاب شده بودند و
چون اکثر همین نمایندگان منتخب نیز با او مخالفت کردند برای تعطیل مجلس شورای ملی،
متوسل به ترتیب یک همه پرسی شد.
در
این همه پرسی، رای گیری مخفی نبود و ناچار آراء موافق اکثریت یافتند. سپس مصدق
برای تحمیل عقاید خود به برقراری حکومت نظامی پرداخت که قبلا همواره با آن مخالف
میبود ( اصولا مصدق در تمام مدت زمامداریش به غیر از یکروز با استفاده از حکومت
نظامی به اداره امور پرداخت) و چون صندوق
های دولت خالی بود، محرمانه دستور داد که بدون پشتوانه و بدون رعایت مقررات پولی و
بانکی، اسکناس انتشار دهند که در نتیجه تورم شدیدی پدیدار شد و به وخامت اوضاع
افزود .
از طرف دیگر مصدق قادر به جلوگیری از گسترش نفوذ حزب توده نبود.
طرفداران حزب توده اندک اندک در همه جا نفوذ یافتند، مخصوصا در ارتش که در این
هنگام مستقیما تحت نظر مصدق بود که شخصا به پیروی سیاستی که انگلیسها در زمانه جنگ
پیشنهاد میکردند، وزارت جنگ را به عهده داشت.