"دیباچه"
اندکی بیش از یکسال پیش، آخرین کتاب من در تهران انتشار یافت. کتابی سراسر
امید که در آن دیدگاه ها و طرح های خود را درباره آینده ایران به ملتم عرضه داشتم.
آرزوی من این بود که آینده ملت ایران افتخار آمیز سعادتمند و پر رونق باشد.
آیندهای فراخور تاریخ چند هزارساله کشورم که همواره یکی از سازندگان اصلی تمدن
جهانی بوده است.
آرزو
داشتم که در آستانه هزاره سوم، ایران کاملاً نوسازی شده، اقتصادش پررونق، جامعه اش
متحول و پیشرو باشد، مردمش از یک سطح آموزش
مترقی برخوردار باشند و نظام سیاسیاش، حکومت بر قوام مردم یعنی بر یک دموکراسی
واقعی استوار باشد.
آرزو داشتم که نسلهای آینده ملتم، با سربلندی و غرور، مقام والایی
را که شایسته آنان است در خانواده بزرگ انسانی به دست آورند و نقش و مسئولیت خود
را در جهان ایفا کنند.
امیدوار بودم سیاهیهای قرون وسطائی را که پنجاه سال پیش ایران از آنها نجات یافته بود برای همیشه از میهنم دور
کنم و حکومت روشنایی و روشنبینی را که چکیده تمدن و فرهنگ ایرانی است برای همیشه
پابرجا سازم.
در تمام مدت پادشاهیام من فقط به خاطر این آرمان بزرگ زیستم و
کوشیدم، آرمانی که در شرف تحقق یافتن بود.
برای رسیدن به این آرمان بزرگ، بسختی کوشیدم، با دشواریها و
موانع بسیار مبارزه کردم با توطئهها و تحریکات فراوان مواجه شدم، با شرکت های
بزرگ و توانای خارجی و کارتل های چندملیتی ستیز کردم، حال آنکه بسیاری از
مشاورانم مرا از این مبارزه بر حذر میداشتند.
ممکن است من در طول دوران سلطنتم اشتباهاتی مرتکب شده باشم. اما
کوششم برای عظمت و اعتلای ایران هرگز خطا نبود.
هدف
من از نوشتن این کتاب این است که نشان بدهم چرا در این راه تلاش و ایستادگی کردم،
نشان بدهم که چرا و چگونه کوشش کردم جامعهای بر اساس عدالت اجتماعی، و نه منازعات
طبقاتی پیریزی کنم. جامعهای که در آن همه گروهها و طبقهها به یکدیگر وابسته و
همدل باشند.
حسن
تفاهم با همه کشورهای جهان، چه دنیای غرب، چه کشورهای سوسیالیست و چه ممالک جهان
سوم به من امکان داد که در صلح و صفا، این کوشش را برای ساختن ایرانی با تمدن
بزرگ انجام دهم.
وظیفه خود میدانم در این کتاب نشان دهم، چگونه اکنون برای اضمحلال
ایران کوشش میشود و میخواهند آنچه را در سایه تفضلات الهی و به شکرانه شوق و شور
و کوشش صمیمانه ملت ایران به وجود آمده است به دست گروهی غیرمسئول نابود سازند.
این پاسخ من به تاریخ خواهد بود.