صفحات

جستجو در مندرجات کتاب

۵.۱۰.۹۵

(۹)



"فصل سوم"


"راه هند و نفت"

در زمان سلطنت جانشینان فتحعلی شاه (محمدشاه ۱۸۳۴ - ۱۸۴۸ و ناصرالدین شاه ۱۸۴۸ - ۱۸۹۶) انحطاط ایران ادامه یافت. 


در آغاز سلطنت محمد شاه هنوز در ایران اراده و نیرویی وجود داشت که برای باز پس ستاندن هرات، که متعلق به ایران بود، به لشکرکشی بپردازد ولی سرانجام به حکم اجبار و تحت فشار بریتانیا افغانستان به رسمیت شناخته شد.


 بگفته یک مقام انگلیسی "دولت اعلیحضرت پادشاه بریتانیا اشغال (!) هرات را به عنوان یک عمل خصمانه نسبت به خود تلقی می‌کرد، نه  به خاطر آنکه ما ایرانی ها خطری برای هندوستان داشتیم بلکه به آن علت که روس ها در هرات دفاتر تجاری افتتاح کرده بودند.


 از سال ۱۸۵۷ ،  که قرارداد پاریس منعقد شد، تا سال ۱۹۲۱ هیچ یک از دولت های ایران نتوانست تصمیمی‌بگیرد، سربازی جابجا کند، قانونی بگذراند، مگر آنکه توافق یکی از سفارتین روس و یا انگلیس را جلب کرده باشد و یا توافق هردوی آنها را !


سیاست  کشور ما،  اگر بتوان اصطلاح سیاست را در این مورد بکاربرد، در سفارتخانه های روسیه و بریتانیا تدوین می‌شد و این دو دولت با ایران رفتاری بس تحقیر آمیز داشتند. به دولت ایران دستور می‌دادند، ایران را تهدید می‌کردند و گه‌گاه برای ارعاب ایران چند صد تن سرباز در سواحل خلیج فارس پیاده می‌کردند و تنها بعضی از ایلات شجاع  چاه‌کوتاهی و تنگستانی بودند که به ابتکار خود در مقابل آنان مقاومتی نشان می‌دادند.

"نفت"

 در این عهد بود که دو دانشمند فرانسوی یک تن زمین شناس به نام کت،  یک تن باستان شناس موسوم به ژاک دمورگان، نخستین منابع مسلم نفت را در ایران کشف کردند که ایرانیان خود در عهد هخامنشی از وجود آنها اطلاع داشتند و از آن استفاده می‌کردند.


 از ۲۸ مه ۱۹۰۱ که قرارداد اعطای امتیاز نفت با ویلیام ناکس دارسی انگلیسی امضا شد و بخصوص پس از ۲۶ مه ۱۹۰۸ که نخستین چاه نفت در منطقه مسجدسلیمان فوران کرد، ایران که تا آن زمان فقط راه هند بود،  بصورت راهی مفروش از طلا و منبع عظیم ثروت برای امپراتوری بریتانیا، درآمد.


 در ۳۱ اوت ۱۹۰۷ نیکلسن و ایزلوسکی قرارداد تقسیم ایران را میان بریتانیای کبیر و روسیه امضا کردند. من از روی کنجکاوی، دایره المعارف بریتانیا را ورق زدم  و در فصل مربوط به تاریخ ایران، تفسیر آقای لارنس لاکهارت را درباره این تقسیم خواندم. نباید تصور کرد که آنچه نوشته شد جنبه فکاهی دارد. 


او می‌نویسد "در این قرارداد دو قدرت امضا کننده پس از اعلام احترام خود به استقلال و تمامیت ایران، چنین توافق کردند که هر یک، از کوشش و اقدام برای کسب امتیازات در منطقه مجاور با سرحدات طرف دیگر با ایران اجتناب خواهند کرد ! 


 امضای این قرارداد ایرانیان را سخت دچار نگرانی و حیرت کرد. به نظر آنان بریتانیای کبیر  که تا آن موقع از مشروطه خواهان حمایت می‌کرد، اکنون راه خیانت پیش گرفته بود.  ایرانیها متوجه نشدند که علت امضای این قرار داد  میان بریتانیای کبیر و روسیه بیم مشترک هردوی آنها از قدرت روز افزون آلمان بود. اعلامیه مشترک دایر بر اینکه هدف آنها جلوگیری از مداخلات دیگری است  نه تشویق آن، نگرانی ایرانیان را فرو ننشاند.


چگونه می‌شد هم به استقلال و تمامیت احترام نهاد و هم خاک آنرا میان دو قدرت، به سرزمین های نفوذ تقسیم کرد؟ جواب این سئوال در دائره المعارف بریتانیا نیامده است!