صفحات

جستجو در مندرجات کتاب

۵.۱۰.۹۵

(۱۸)



"بودن یا نبودن"

       
شورشیان، پس از تسلیم پادگان تبریز، خودمختاری آذربایجان و کردستان را اعلام کردند. اما در برابر اوضاع بحرانی منطقه و مقاومت دلیرانه و یکپارچه مردم آذربایجان و کردستان،هاری ترومن  رئیس جمهوری ایالات متحده در هشتم مارس ۱۹۴۶ اتمام حجت قاطعی به مولوتف وزیر امور خارجه شوروی فرستاد که در پی آن قوای روس ایران را ترک کردند و سرانجام سرزمین ما از قوای اشغالگر بیگانه پاک شد .

 اما نبرد و تلاش برای بقای ایران پایان نیافت و لازم آمد که ما همچنان به مبارزه برای حفظ استقلال کشور ادامه دهیم. به دنبال کوشش های تجزیه طلبانه در شمال غربی کشور، زمزمه هائی نیز در بعضی از ایالات جنوبی برخاست. سپس منطقه خوزستان و شهر آبادان که توده ای ها در آن نفوذ بسیار داشتند، دچار اغتشاش و ناامنی شد. ایلات و عشایر منطقه فارس و اطراف اصفهان، سر به شورش برداشتند. پیدا بود که انگلیسها کوشش می‌کنند که در صورت ادامه نهضت تجزیه طلبی در شمال غربی، یک منطقه نفوذ در جنوب برای خود به وجود آورند.


 پیروزی بر این گروه های تجزیه طلب و شورشی آسان نبود، اما فیصله دادن کار در آذربایجان، و کردستان بس دشوارتر بود. چرا که شوروی ها قوای قابل ملاحظه ای را در این دو منطقه مسلح و آماده کرده بودند. در این هنگام نخست وزیر ایران ابراهیم حکیمی‌ بود. مردی هوادار انگلیسها، اما وطن پرست که چون روسها با وی سخت مخالف بودند استعفا داد و احمد قوام به جانشینی او انتخاب شد. بلافاصله بعد از تشکیل دولت، قوام  راهی مسکو شد و در آنجا موافقتنامهای پیرامون بهره برداری از منابع نفت ایالات شمال ایران با روس ها امضا کرد که طبق آن  پنجاه و یک درصد سهام و منافع از آن شوروی ها و چهل و نه درصد متعلق به ایران می‌شد.


خوشبختانه در موافقتنامه تصریح شده بود که تنفیذ و اجرای آن موقوف  به تصویب قوه مقننه است. قوام پس از مراجعت به ایران و به اتکای موافقتنامه واگذاری بهره برداری نفت شمال به روسها، با تجزیه طلبان آذربایجان وارد مذاکره شد و برای ارضای خاطر آنان از من خواست که به افسران شورشی دو درجه ترفیع بدهم یعنی مثلا ستوان یکم را به سرگردی ارتقاء دهم، من به او پاسخ دادم که اگر دستم را قطع کنند چنین فرمانی را امضا نخواهم کرد.

غالب فرماندهان نظامی‌ ما جز سپهبد حاجیعلی رزم آرا رئیس ستاد ارتش با آغاز اقدامات نظامی‌برای بازپس گرفتن آذربایجان و کردستان موافق نبودند و از مداخله قوای شوروی در ایران بیم داشتند.


 با این وصف من تصمیم به مقابله با حوادث و اقدام قاطع برای نجات آذربایجان گرفتم. گرچه بسیاری از سیاستمداران و فرماندهان نظامی‌ با این اقدام موافق نبودند، اما ما اطلاع داشتیم که تدارکات نظامی‌ شورشیان هنوز به حد کمال نرسیده و از جمله افرادی که برای کسب تعلیمات در زمینه قوای زرهی و نیروی هوایی به روسیه اعزام داشته اند یکسال بعد باز خواهند گشت. من شخصا ترجیح می‌دادم شرافتمندانه در نبرد به خاطر استقلال و تمامیت و آزادی کشورم جان بسپارم تا اینکه پادشاه کشوری سرافکنده باشم.


در این هنگام مقاصد خود را با امریکاییان در میان گذاشتیم. جرج آلن سفیر امریکا، که از دوستان صمیمی‌ ایران بود، پشتیبانی کامل دولت ایالات متحده را از اقدام ایران به من اطلاع داد. ولی افزود که بخاطر ایران، امریکا با شوروی وارد جنگ نخواهد شد. من هم چنین انتظاری نداشتم، ملتم یکپارچه از قیام و اقدام برای نجات آذربایجان پشتیبانی می‌کرد و هزاران جوان با شور و هیجان می‌خواستند داوطلبانه به صفوف ارتش بپیوندند. همین پشتیبانی و شور و شوق بزرگترین دلگرمی‌ و مشوق من بود.


قوام السلطنه نیز سرانجام از مصالحه و مذاکره با شورشیان چشم پوشید و اقدامات ما برای بازپس ستاندن و نجات آذربایجان آغاز شد. من و سپهبد رزم آرا، شخصا بر اقدامات و نقل و انتقالات نظامی‌ مراقبت میکردیم. ما مکررا گاه با یک طیاره یک موتوره کوچک و گاه با یک هواپیمای دو موتوره بیشکرافت که هردو فاقد بی سیم و رادیو بودند، بر فراز صحنه های نبرد آینده پرواز می‌کردیم که دقیقا طرحهای نظامی‌ را با اوضاع محل تطبیق دهیم. سرانجام بر اثر قیام شجاعانه مردم آذربایجان و پیشرفت قوای نظامی، نیروهای پیشهوری، که جیره خوار روسها بود متلاشی شد و خود وی به اتفاق همدستانش به خاک شوروی گریختند.

سفیر شوروی در این هنگام بدیدار من آمد و از جریان اوضاع، که میگفت صلح جهانی را به خطر انداخته است! ، ابراز نگرانی کرد. من سیاست ایران را به روشنی برای وی تشریح کردم و گفتم که ما هیچ کس را تهدید نمی‌کنیم و فقط به خاطر تامین استقلال و وحدت کشور خویش می‌کوشیم و بهر تقدیر شورشیان نیز تسلیم شده اند.


بدینسان توسعه ای که برای از اضمحلال ایران فراهم شده بود، با شکست مواجه گشت.

 فراموش نکنیم که روس و انگلیس برای بار اول با قرارداد ۱۹۰۷ می‌خواستند ایران را تجزیه و به مناطق نفوذ تقسیم کنند و پدرم پس از جنگ جهانی اول توانست تمامیت و وحدت ایران را به قیمت کوششها و تلاشهای جان فرسا تامین کند.

 همین اندیشه تجزیه ایران به مناطق نفوذ پس از جنگ دوم نیز از سر گرفته شد: در سال ۱۹۴۵ وزیر خارجه بریتانیا بوین و وزیر امور خارجه ایالات متحده بایرنز در کنفرانس مسکو به روسها پیشنهاد کردند که آذربایجان، کردستان و خوزستان به ایالات خودمختار تبدیل شوند. استالین ابتدا پیشنهاد را پذیرفت، ولی ظاهرا مولوتف عقیده داشت که با اندکی انتظار خواهند توانست سرتاسر ایران را تحت نفوذ خود در آورند. به همین سبب سرانجام استالین با پیشنهاد و نظر امریکا و انگلیس موافقت نکرد.


طبیعتا روسها نه از عکس العمل و مقاومت من اطلاع داشتند، نه از شجاعت سربازان ایرانی و نه از وفاداری و یکپارچگی و دلبستگی ملتم در دفاع از میهن و تاج و تخت.
 
با تمام این احوال، کوششها و تحریکات داخلی برای تضعیف و تخریب مملکت ادامه یافت. رسالت و وظیفه من حفظ و صیانت استقلال و وحدت ملی بود و عوامل فساد و ستون پنجم داخلی، با الهام از بعضی از سیاستهای خارجی، به مخالفت با این کوششها برخاستند. سلاح آنان نیز، مانند کسانی که امروز بر ایران تسلط یافته اند جز دروغگوئی و عوام فریبی نبود.