"مصدق و سیاست "موازنه منفی""
داوری درباره سیاستمداری چون مصدق آسان نیست. در
شخصیت و رویه او تناقضات فراوان وجود داشت. ناطقی زبردست بود، اما میان گفته ها و
کردارش هماهنگی وجود نداشت و به آنچه میگفت عمل نمیکرد. گاه دچار شوق و التهاب و هیجان بود و گاه دستخوش سرخوردگی و افسردگی و
نومیدی کامل. در سخنرانیهایش فریاد میزد، میگریست، دچار اغماء میشد.
بعضی
ها او را با ربسپیر و بعضی دیگر با ریینز مقایسه کرده اند، و حتی برخی از
صاحبنظران با شخصیت های کمدی های کلاسیک ایتالیایی!
بر
رویهم میتوان گفت که مصدق رفتاری کاملا عقلانی نداشت و بیشتر تابع احساسات بود.
ولی من سرانجام به این نتیجه رسیدم که وی با انگلیسها ارتباط و وابستگی داشت.
اسنادی که وسیله سردار فاخر حکمت رئیس اسبق مجلس
شورای ملی ایران انتشار یافت و مدارک منتشره از بایگانی وزارت امور خارجه بریتانیا
و سفارت آن کشور در ایران، همه دال بر صحت این استنباط من است. چگونه میتوان قبول
کرد، مردی که هفت سال قبل از آن، موافقت انگلیسها را شرط اصلی قبول سمت ریاست وزرا
دانسته بود، این بار بدون موافقت و تایید آنان نخست وزیری را پذیرفته باشد؟
در کشورهای دیگر نیز، سیاست انگلوساکسونها مردان به ظاهر مخالف را،
که میشد به نحوی بر رفتارشان تسلط داشت، به حکومت رساند. یا لااقل کسانی را که تصور
میشد بتوان بر رفتارشان تسلط داشت. زیرا تشابهات
فراوانی را میتوان ذکر کرد.
هنگامیکه
در ۸ اردیبهشت ۱۳۳۰ مصدق مامور تشکیل کابینه شد، ۷۳ سال
داشت. وی یکی از ملاکین بزرگ ایران بود که سرانجام به آرزوی دیرین خود، یعنی قدرت
مطلق، میرسید. من که از قدرت طلبی وی
اطلاع داشتم به او توصیه کردم که در همه چیز شرط حزم و احتیاط را به جای آورد. به وی
گفتم که دشمنان استقلال سیاسی و اقتصادی ما فراوان و مکارند و برای اجتناب از
مخاطراتی که در پیش است باید با احتیاط و تدبیر پیش رفت.
دو روز بعد از انتصاب مصدق به نخست وزیری، مجلس شورای ملی لایحه
اجرایی قانون ملی شدن نفت را تصویب کرد. من با این لایحه کاملا موافق بودم و
بلافاصله آن را تنفیذ کردم، اما عقیده داشتم که بر اساس آن باید با انگلیسها به
مذاکره پرداخت. مصدق با این امر مخالف بود و عقیده داشت که از طرفی اقتصاد
بریتانیا و جهان غرب بدون نفت ایران فلج خواهد شد و از طرف دیگر ایران کاملاً قادر
است که نفت خود را به بازارهای دنیا صادر کند. به همین سبب دولت مصدق با همه
پیشنهاد هایی که به منظور ترتیب بهرهبرداری و صدور نفت ایران شد، چه پیشنهاد هیات
اعزامی به ریاست استوکس و هاریمن، چه پیشنهاد بانک بین الملل و چه پیشنهاد حکمیتی
که چرچیل و ترومن ارائه دادند مخالفت ورزید.
مصدق
که اسیر منفی بافی سیاسی خود بود، موفق شد که راه را بر هر توافقی در زمینه بهرهبرداری از منابع نفتی ایران سد کند. نتیجه
آنکه به هنگام عزلش، درست همان وضع روز اول نخست وزیری، یعنی تصویب قانون اجرائی
ملی شدن نفت بود و نه یک گام بیشتر.
اما
باید گفت که "شرکا"ی دیروز و مخالفین بعدی ما در این اوان بیکار
ننشستند. در مقابل تظاهرات ضد خارجی و طرد کارشناسان غیر ایرانی، شرکت نفت ایران و
انگلیس دفاتر خود را تعطیل کرد و نه تنها دیگر درآمدی از ممر نفت عاید ایران نشد،
بلکه بر اثر مخالفت انگلیسها، ایران از فروش نفت به خارج نیز ناتوان و عاجز ماند .
فعالیت پالایشگاه بزرگ آبادان تقریبا تعطیل شد. شرکت نوبنیاد ملی
نفت ایران ذخائر فراوانی در انبارهای خود داشت ولی نه میتوانست آنها را بفروشد و
نه قدرت حمل و نقل و صدور نفت را داشت.
اختلاف ایران و انگلیس سرانجام به دادگاه بین
المللی لاهه کشید و از لحاظ حقوقی اصل ملی شدن نفت به تایید رسید. قاضی انگلیسی به
نفع ایران رای داد و قاضی روسی از حضور در دادگاه امتناع کرد! اما به هر حال در
عمل کاری از پیش نرفت.