صفحات

جستجو در مندرجات کتاب

۵.۱۰.۹۵

(۱۳)



"ورود به قرن بیستم"


در سال های ۱۳۰۶ و ۱۳۰۷ و ۱۳۰۸ ، نظام جدید قضایی ایران که بر  الگوی فرانسوی بود، استقرار یافت. مقارن همین سالها، مبارزه عام با بیسوادی و گسترش آموزش ابتدایی آغاز گشت. این دو تدبیر، امکانات و اقتدارات روحانیون را که تا حد زیادی بر اختیارات قضائی و شبکه محدود و عقب افتاده آموزشی آنان استوار بود، بسیار محدود کرد.


 اهمیت این دگرگونی را که تقریبا در  همه کشورهای خاورمیانه نیز تحقق یافت  نباید فراموش کرد. استقرار یک نظام سیاسی جدید که تا حد زیادی از الگوی غربی الهام می‌گرفت در عهد پدرم، توسعه و تحکیم آن در زمان سلطنت من، قسمت اعظم نفوذ و  امتیازات غیر مذهبی روحانیون را از آنان سلب کرد.


 بسیاری از آنان، به جای آنکه توجه بیشتری به هدایت معنوی و اخلاقی افراد جامعه مبذول دارند، به مخالفت و ستیز با حکومت مرکزی پرداختند و مارکسیست ها نیز برای بهره برداری از مذهب در حرکت انقلابی خود، مارکسیسم اسلامی‌ را که چیزی جز یک جمع غیر منطقی میان اضداد نیست اختراع کردند.


باید پذیرفت که اگر پدرم به مداخلات روحانیون در امور سیاسی پایان نمی‌داد، در کوشش ترقی خواهانه خود با دشواری های به مراتب بیشتر روبرو می‌شد و سال های دراز طول می‌کشید تا ایران بتواند در شمار کشورهای پیشرفته جهان درآید.


 پدرم با روحانیون قشری و مرتجع مخالف بود، نه با روحانیت. وی عمیقا  خدا شناس و معتقد به اصول دیانت بود، چنانکه من هستم.


در زمان او به اعتبار و نفوذ معنوی و اخلاقی جامعه روحانیت و مقام والای آن در نظام مملکتی لطمهای وارد نیامد. آنچه او میخواست هماهنگ ساختن جامعه ایرانی با مقتضیات قرن بیستم بود. او میخواست ایران را از ظلمت و تباهی قرون گذشته خارج کند و با جهان پیشرو همراه و هماهنگ سازد.


معنویت واقعی برتر از اقتصاد و سیاست است. رضا شاه با روشن بینی و اعتقادات مذهبی که داشت می‌دانست که نقش یک رهبر تنها سازندگی مادی نیست و جامعه بدون ایمان و اخلاق پایدار نمی‌ماند.


 رضاشاه اسم کوچک همه پسران خود را با ترکیبی از نام رضا، امام هشتم شیعیان که مورد احترام و اعتقاد خاص وی بود، انتخاب کرد. او غالبا به زیارت مرقد این امام جلیل می‌رفت و در مرمت و تزئین بارگاهش کوشش های بسیار کرد و آن را از حال ویرانی نجات داد.


 در زمان سلطنت من، آستان قدس رضوی و مرقد مطهر حضرت رضا به اوج عظمت و اعتلا رسید  و در شمار مهمترین بنیاد های مذهبی جهان اسلام قرار گرفت. نوسازی آستان قدس رضوی مرهون نذور و وجوهی بود که شیعیان از جمله خود من به این بنیاد تقدیم می‌داشتند. آستان قدس علاوه بر تأسیسات مذهبی مالک واحدهای صنعتی، کشاورزی، سهام بانک ها و منابع درآمد مهمی‌ بود که امکانات مالی قابل توجهی را برای انجام هزینههای خیریه، فرهنگی اجتماعی تامین می‌کرد. ناگفته نماند که خود من به هزینه شخصی، ترتیب مرمت و احیای ابنیه و مرقد های مذهبی بسیار دیگری را نیز دادهام. 


وجوه و هدایایی که به این صورت تادیه میشود از لحاظ اصول مذهبی و حقوقی، قابل دخل و تصرف نیست ولی، باصطلاح دولت فعلی به آنها تجاوز نموده و قسمت مهمی‌ از آنها را ضبط کرده است! پدرم نیز  عقیده داشت که باید از مذهب در مقابل هجوم مادی گرایی و افکار کسانی که میخواهند مساجد را با خاک یکسان کنند دفاع کرد. اما نه به قیمت بازگشت به قرون گذشته و قبول ادعاهای ارتجاعی معدودی از روحانیون که با ترقی و پیشرفت اجتماعی و فرهنگی به هر صورت مخالف بودند.


 در همین زمینه بود که پدرم تصمیم گرفت استفاده از لباسهای قدیمی‌ شرقی و شلوارهای گشاد و عمامه و عبا و قبا را ممنوع کند و مردم را به استفاده از البسه ساده‌تر فرا خواند، که بعضی از ملاها با این تغییر لباس نیز به مخالفت برخاستند.خشم این گروه مرتجع با ممنوعیت استفاده از چادر سیاه برای زنان که آنان را در بندی غیر قابل تصور می‌نهاد به حد اعلا رسید. در زمان سلطنت من استفاده یا عدم استفاده از چادر آزاد بود.


قدر مسلم این است که از سال ۱۳۰۶ به بعد، گروهی از روحانیون، به مخالفت با اصلاحات اجتماعی و نوخواهی رضاشاه برخاستند. این مخالفت در سالهای ۱۳۳۱ ، ۱۳۳۲  ، ۱۳۴۲ ، ۱۳۵۷ بار دیگر همراه با شورش و  خشونت به منصه  ظهور پیوست.


به پیروی از سرمشق و نمونه پدرم بود که من از نوجوانی به اهمیت و تاثیر اعتقادات مذهبی و راز و نیاز با خداوند، البته نه تنها به صورت جملات تکراری و اجباری، پی بردم.


 نویسندگان بسیاری درباره کودکی و جوانی من مقالات کم و بیش درست نوشتهاند. اندکی بعد از تاجگذاری پدرم من مبتلا به حصبه شدم و در اوج بیماری بود که شبی علی بن ابیطالب را به خواب دیدم، با وجود خردسالی می‌دانستم که علی، امام اول شیعیان را به خواب میبینم. در رویای من علی در دست راست خود شمشیر دو دم معروفش ذوالفقار را داشت و در دست چپش جامی‌ محتوی یک مایع که به من داد تا بنوشم و من چنین کردم. فردای آن شب تب من فرو نشست و حالم رو به بهبود رفت.


اندکی بعد از تابستان هنگامی‌که به زیارت مرقد امامزاده داوود می‌رفتیم از اسب به زیر افتاده و بیهوش شدم. همراهان تصور کردند مردهام. ولی حتی خراشی بر نداشتم.  در حال سقوط از اسب بود که شمایل حضرت عباس ابن علی را مشاهده کردم که دستم را گرفته حفاظتم می‌کند. 


 به این دو واقعه، اتفاق دیگری را باید افزود. چندی بعد در کاخ تابستانی تصویر امام دوازدهم، امام غایب را دیدم. این قبیل رویاها و اندیشه های اسرارآمیز طبیعتا آن برای کسانی که از اعتقادات مذهبی عمیقی برخوردار نباشند، قابل تصور و فهم نیست.


اقلا در چهار مورد تفضلات خاص الهی شامل حال من شد و ایمان عمیق مذهبی مرا یاری داد. من نجات خود را از یک سانحه هوایی و از سوءقصدی که در پانزدهم بهمن ۱۳۲۷ نسبت به من شد فقط مرهون رحمت خداوندی می‌دانم و بس: در اوایل بعد از ظهر آنروز برای شرکت در مراسم جشن سالروز دانشگاه تهران به آنجا رفتم. هنگام ورود به دانشگاه لباس نظامی‌ به تن داشتم و قرار بود دانشنامه و جوائز دانشجویان ممتاز را به آنان اهدا کنم. از میان انبوه عکاسان و خبرنگارانی که برای گرفتن عکس و تهیه خبر هجوم آورده بودند، از فاصله سه متری ،  شخصی که بعدا معلوم شد ناصر فخرآرایی نام دارد چند گلوله به سوی من شلیک کرد.



چهار تای آن به من اصابت کرد و خراشهایی در منطقه گردن و صورت وارد آورد. من که یک آن ضارب را از نظر دور نداشته بودم به سرعت چند بار تغییر محل دادم به نحوی که گلوله پنجم به شانه چپم اصابت کرد. بعد از شنیدن شلیک گلوله پنجم، ضارب دیگر نتوانست از هفت تیر خود استفاده کند و به ضرب گلوله از پای درآمد. شاید هم گروهی مایل نبودند وی سخن بگوید  و اسراری را که می‌دانست فاش کند. تحقیقات بعدی نشان داد که فخر آرایی با اعضای گروه های محافظه کار افراطی  باصطلاح مذهبی دوستی داشته و رفیقه وی نیز دختر باغبان سفارت انگلیس بوده است. همچنین در بازرسی محل سکونتش اوراق زیادی متعلق به حزب توده کشف شد. شکست معجزه آسای این سوءقصد و نجات من، مرا در ایمان به اینکه از تفضلات و عنایات خاص خداوندی برخوردار هستم استوارتر کرد.


 علاوه بر اعتقاد شخصی، در مقام رئیس مملکت من همواره به ضرورت حفظ و صیانت دیانت و حیثیت و اعتبار آن کوشا بوده ام. تمدنی که بر پایه خدانشناسی و عدم رعایت اصول اخلاقی و معنوی استوار باشد، فاقد اصالت و رسالت است. انقلاب سفید ما نیز کاملا بر اساس تعالیم عالیه اسلامی ‌مبتنی بود که مورد احترام هر خانواده ایرانی است.