صفحات

جستجو در مندرجات کتاب

۵.۱۰.۹۵

(۷۳)



"فصل چهاردهم"
"بزرگان جهان ما"

در زمان سلطنت پدرم، سفیران در امور مربوط به سیاست خارجی سهم و نقش عمدهای  داشتند، و البته در مورد روابط ما با کشورهای خارجی، متاسفانه سهم سفرای آنها در ایران به مراتب بیشتر بود.

امروزه سرعت و سهولت مسافرت چنان است که رهبران کشورها میتوانند غالبا با یکدیگر ملاقات کرده، مستقیما به حل و فصل مسائل و معضلات بپردازند. من به سهم خود در طی سی و هفت سال سلطنت همواره از این شیوه نوین دیپلماسی حسن استفاده کردهام.

حتی یک کتاب مستقل برای نقل و تحریر تاریخ و وقایع و داستانهای مربوط به این ملاقاتها کافی نخواهد بود. این دید و بازدیدهای سیاسی، در صورت وجود حسن نیت، بهترین روش از میان بردن دشواریها و نیل به هدفهای صحیح سیاسی است. بهمین سبب است که شاید در طول تاریخ، هرگز رهبران کشورها به قدر دوران معاصر، به دیدار یکدیگر نرفته باشند.


"وطن پرستی سرسختانه ژنرال دوگل"

هنگامیکه ژنرال دوگل در راه مسافرت به مسکو، در سال ۱۹۴۳ به تهران سفر کرد، من پادشاهی جوان بودم و از همان نخستین لحظه دیدار، مجذوب شخصیت استثنائی این مرد بزرگ شدم. هنگامیکه دوگل از فرانسه سخن می‌گفت، من همه آمال و آرزوهای خود را در باره وطنم ، در سخنان او بازیافتم. هدف او تجدید استقلال و عظمت فرانسه، در داخل و خارج بود. او از آرمانهایش با فصاحت و بلاغت و صراحت سخن می‌گفت و من نیز، احساس می‌کردم، که آرزوها و امیدهای مشابهی برای ایران دارم. پس از این چندین ملاقات دیگر، چه در پاریس، چه در ایران با ژنرال دوگل دست داد و هربار رشته های مودت و احترام متقابل ما استوارتر شد. باید اضافه کنم که غالبا از طریق مبادله نامه نیز با یکدیگر ارتباط داشتیم.

پس از مرگ ژنرال دوگل، من برای حضور در مراسم مذهبی که به یاد او در کلیسای نتردام ترتیب یافته بود به پاریس رفتم. تقریبا همه رهبران بزرگ جهان در این آئین حضور داشتند. در میان آنان تنها کسی که در منزل شخصی خانم دوگل با ایشان ملاقات کرد من بودم و شدیدا تحت تاثیر این توجه خاص که نشانه روابط استثنائی من با ژنرال دوگل بود، قرار گرفتم.

من پیوسته این وطن پرست بزرگ را بمانند معلم و راهنمائی برای خودم تلقی می‌کردم. برای شناخت خدمتی که او به فرانسه کرده است کافی است وضع این کشور را در سال ۱۹۵۶ با زمانی مقایسه کنیم که دوگل از ریاست جمهوری استعفا کرد. آنوقت درخواهیم یافت  که برای فرانسه چه کرد.

"رهبران سه کشور بزرگ در تهران"

برگزاری کنفرانس سه کشور بزرگ در تهران برای من این امکان را فراهم  آورد که برای نخستین بار با دو تن از رهبران بزرگ جهان یعنی روزولت و استالین ملاقات کنم. لازم به یادآوری است که قبلا وینستن چرچیل را دیده بودم.

در این میان ژوزف استالین تنها کسی بود که با رعایت اصول تشریفات سیاسی، شخصا بدیدار من یعنی رئیس کشور میزبان آمد. برای دیدار روزولت و چرچیل لازم آمد که به سفارت شوروی بروم.

درباره ملاقاتم با استالین گفتنی بسیار است. به عنوان مثال، هرگز فراموش نخواهم کرد که وی به صراحت به من گفت: "برای پنجاه سال آینده آسوده خاطر باشید!" آیا می‌بایست این بیان را همانند تضمینی تلقی کنم که تزارها به سلسله قاجار داده بودند؟

استالین به حد افراط مبادی آداب بود، تا آنجا که درنگ و توجه کرد که من قبل از او شروع به نوشیدن چای کنم. ما از موضوعات بسیار سخن  گفتیم و او هم بر هر موضوعی با دقت خاص توجه می‌کرد. نکته فوقالعاده مهم برای من، تجدید تسلیحات ارتش ایران بود و عجله داشتم که نیازمندیهای خودمان را به تانک و هواپیما با وی در میان بگذارم.

به محض اشاره به این مطلب، استالین پیشنهاد کرد که تجهیزات و  جنگ افزارهای لازم برای یک هنگ زرهی و یک هنگ هوائی را در اختیار ایران بگذارد که شرایط و نحوه واگذاری و ترتیب آموزش افراد بعدا به توافق طرفین معین گردد. البته من به گرمی ‌از این پیشنهاد استالین سپاسگزاری کردم. زیرا می‌دانستم در صورت حصول توافقی عادلانه این عمل گامی ‌بسوی تجدید حیثیت و تحکیم  استقلال  کشورم  خواهد بود. چند هفته بعد نماینده مخصوص استالین شرایط این پیشنهاد را به من اطلاع داد. این شرائط سخت و نامطلوب بود. روسها میخواستند که هنگ زرهی در قزوین و هنگ هوائی در مشهد ، یعنی هر دو قسمت شمالی کشور مستقر شود و تا پایان جنگ فرماندهی آن زیر نظر ستاد ارتش شوروی باشد. چون این شرائط مخالف استقلال و حق حاکمیت ملی ایران بود، از قبول آن سر باز زدم و در نتیجه روابط من با استالین تیره شد.

با همه این تفاصیل، باید قبول کنم که استالین سرداری بزرگ و در حقیقت فاتح جنگ جهانی دوم بود. در کنفرانسهای تهران، یالتا و پوتسدام بازیگر اصلی استالین بود که توانست عملا نظرات خود را به دو همتای دیگرش تحمیل کند و شرائط مناسبی برای اتحاد جماهیر شوروی در صحنه جهانی تحصیل نماید که این کشور هنوز هم از آن منتفع است.

اکنون که به بحث درباره روابط خود با اتحاد جماهیر شوروی و استالین پرداختهام بد نیست بگویم که مناسبات من با جانشینانش همیشه آسان نبود. من از مرام اشتراکی و نظام عقیدتی حاکم بر اتحاد جماهیر شوروی بکلی دور بوده و هستم و در تمام مدت سلطنت خود با آن مبارزه کردم و میدانستم که این مبارزه خطراتی را در بر دارد و این خطرات را پذیرفتم. عدم تفاهم میان شورویها و من تا سال ۱۹۵۶ که برای نخستین بار به مسکو سفر کردم، کم و بیش بطول انجامید.

ملاقات من با خروشچف چند روزی بعد از انعقاد پیمان بغداد صورت گرفت. قبلا جریان این ملاقات و عکسالعمل خروشچف را بازگو کرده ام. مذاکره با نیکیتا خروشچف آسان نبود. او مردی سخت و گاه لجوج بود اما در شخصیت و رفتارش یک جنبه ساده و در عین حال محیل روستائی وجود داشت که خالی از لطف نبود. بهر حال ما به توفیق رسیدیم  که روابط دو کشور باید بر حسن همجواری استوار باشد و از آن پس هر دو دولت به این سیاست عمل کردند.

با آقای لئونید برژنف هم در ایران و هم در مسکو ملاقات و مذاکره داشتم. گرچه این مذاکرات گه‌گاه بسیار حساس و دقیق بود، ولی من از آنها خاطره‌ای بس دلپذیر دارم و صرفنظر از اختلافات مرامی‌و عقیدتی برای آقای برژنف احترامی‌خاص قائلم و او را سیاستمداری توانا و کم نظیر می‌دانم.

آقای برژنف به اجرای سیاست همزیستی مسالمت آمیز و اصول قطع نامه های هلسینکی سخت دلبستگی دارد. او موفق شده است کشورش را به حد اعلای قدرت برساند. اتحاد جماهیر شوروی اکنون بزرگترین نیروی اتمی ‌جهان را در اختیار دارد، و بزودی دارای تواناترین نیروی دریائی جهان خواهد شد. برتری نیروهای زمینی، هوائی و هوابرد اتحاد جماهیر شوروی چنان است که نیاز به مقایسه و بازگوئی آن نیست.

بازگردیم به کنفرانس تهران و ملاقاتهائی که داشتم. طی این کنفرانس بود که الزاما جهت دیدار روزولت به سفارت شوروی رفتم. در این هنگام روزولت در حد اعلای قدرت و نفوذ جهانی خود بود و چقدر متعجب شدم وقتی با لحنی جدی از من خواست که پس از پایان دوران ریاست جمهوریش او را به عنوان متخصص جنگلکاری در ایران استخدام کنم!! نمیدانستم این تقاضا را چگونه تلقی کنم؟ آیا می‌بایست فکر کنم که از نظر روزولت آینده ایران آنقدر مطمئن است که باید به فکر جنگلکاری زمینهایش بود؟!

نخستین ملاقات من با وینستون چرچیل هنگامی ‌صورت گرفت که وی در راه سفر به مسکو توقفی کوتاه در تهران داشت. در این ملاقات ما به تفصیل پیرامون چگونگی رهبری عملیات جنگی به تبادل نظر پرداختیم با وجود جوانی، من دیدگاههای نظامی ‌و سیاسی خود را برای چرچیل شرح دادم. عقیده من بر آن بود که متفقین باید از جنوب یعنی از ایتالیا و بالکان به اروپا حمله کنند، زیرا این دو منطقه را ضعیف‌تر می‌دانستم و دلایل دیگری نیز برشمردم.

چرچیل مطابق معمول بر صندلی راحتی لم داده بود و با تعجب و تحیر به من نگاه می‌کرد. در تمام مدتی که من صحبت می‌کردم مستقیما به چشمان من نگاه میکرد چون سخنانم به پایان رسید سکوت کرد و چیزی نگفت.

سالها بعد، به هنگام مطالعه خاطراتش دریافتم که چرچیل عقاید آن روزی مرا تائید می‌کرد. او با همت و خونسردی فراوان کشورش را به پیروزی هدایت کرد.

پس از جنگ چندبار با چرچیل ملاقات داشتم. در یکی از دیدارها، که چرچیل مجددا نخست وزیر انگلستان شده بود، طی ناهاری در خانه شماره ۱۰ دانینگ استریت، بانو چرچیل نظر مرا درباره نقش آینده همسرش در سیاست انگلستان پرسید. او فکر می‌کرد که شاید چرچیل بتواند پس از پایان دوران نخست وزیری، نقش یک مرشد و راهنما و مشاور غیرفعال سیاسی را در کشورش ایفا کند. من با این عقیده موافق نبودم و به خانم چرچیل گفتم که حیثیت و اعتبار جهانی شوهرش چنان است که باید نقطه پایان زندگی سیاسیاش همان مقام رهبر پیروزمند جنگ و نخست وزیری باشد نه چیز دیگر.