صفحات

جستجو در مندرجات کتاب

۵.۱۰.۹۵

(۵۴)


تاریخ و فرهنگ و تمدن ایرانی و زبان و ادبیات فارسی و آداب و سنن محلی و منطقهای بعمل آید. در منشور انقلاب آموزشی، توسعه سریع آموزش فنی و حرفه‌ای بموازات مدارس ابتدایی و متوسطه و تجدید نظر اساسی در برنامه مدارس اخیرالذکر توصیه شده بود که همه اینها متعاقبا به مرحله اجرا درآمد.



اجرای سیاست عدم تمرکز در مدیریت آموزش و پرورش و تفویض اختیارات به مسئولان در سطوح مختلف اداری و استانها و شهرستانها نیز یکی دیگر از تدابیری بود که در  منشور انقلاب آموزشی مورد توجه خاص قرار گرفت

به منظور توسعه و گسترش آموزش فنی و حرفهای بهرهگیری از وسایل سمعی و بصری و ترتیب برنامه های بازآموزی در خارج از ساعات کار، توصیه شده بود. چنانکه قبلا یادآور شدم، ایران در صدد تهیه سه ماهواره بود که از طریق آنها رساندن تصاویر تلویزیونی و آموزش تلویزیونی به دور افتاده‌ترین روستاهای کشور نیز میسر و مقدور باشد.



 گسترش و تشویق پژوهشهای علمی اصیل، برقراری رابطه و همکاری میان هیجده دانشگاه و یکصد و سی و هفت موسسه آموزش عالی کشور با بخش های صنعت و کشاورزی همچنین توسعه ورزش و تربیت بدنی در همه مدارس کشور نیز در منشور انقلاب آموزشی مقام مهمی‌داشت.

در زمینه ورزش برنامه وسیعی به منظور احداث ورزشگاه های عمومی ‌و زمین های ورزشی و تجهیز مدارس و ترتیب مسابقات و تشویق و بزرگداشت قهرمانان به مرحله اجرا درآمد که همه دیده اند و می‌دانند.

برگزاری بازیهای آسیایی ۱۳۵۳ در تهران که کشور ما در آن مقام دوم را یافت، توفیقی بزرگ برای ایران بود. حال آنکه ایرانی ها بر چین و هندوستان که جمعیتشان بیش از بیست برابر ایران بود سبقت جستند.



هدف نهایی سیاست آموزشی ما این بود که بتوانیم زنان و مردانی تندرست و توانا و آگاه برای جامعه فردای ایران تربیت کنیم. زنان و مردانی که قادر به مقابله با مسائل دشوار تمدن جدید و حل و فصل آنها باشند. زنان و مردانی که از حس میهن دوستی و اعتماد به نفس و صفات اخلاقی برخوردار باشند.

"آموزش رایگان برای دانشجویان"

 در ابتدای سلطنت من، قانون آموزش اجباری و رایگان از تصویب قوه مقننه گذشت، اما کشور امکانات و وسائل اجرای آن را نداشت. انجام سپاه دانش و گسترش آموزش رایگان در سطح روستاهای کشور، گامی ‌بزرگ در این راه بود. من آرزو داشتم که آموزش در همه سطوح برای همه ایرانیان رایگان باشد. به همین سبب اصل پانزدهم انقلاب شاه و ملت اعلام شد که بر طبق آن همه دانش آموزان و دانشجویان در مقابل تعهد خدمت به دولت، و یا در محل و وظیفه‌ای که دولت معین نماید، از آموزش رایگان کامل برخوردار شوند.



این تدبیر مخصوصا برای دانشجویان بسیار مفید بود زیرا نوعی بیمه و تعهد دولت در مقابل آنان برای تهیه شغل مناسب محسوب می‌شد. بر اثر اجرای این اصل مجموعا ۷،۴۰۰،۰۰۰  نفر از آموزش رایگان بهرهمند شدند که نزدیک به شش میلیون نفر آنان از تغذیه رایگان در مدارس برخوردار بودند.



یکسال پیش تعداد دانشجویان ما در دانشگاه ها و مدارس عالی کشور نزدیک به ۲۰۰،۰۰۰  تن و در خارج  نزدیک به یکصد هزار تن بود که نیمی‌از گروه اخیر در ایالات متحده امریکا به تحصیل اشتغال داشتند. پردیس دانشگاه نوبنیاد پهلوی در شیراز و دانشگاه اصفهان که هر دو در دست ساختمان بود می‌بایست از زیباترین و مجهزترین مجموعه های آموزش عالی در سرتاسر جهان شود.



بیشتر دانشجویان ما علاوه بر آموزش رایگان از کمک هزینه تحصیلی استفاده می‌کردند و طبیعتا سن آنان اجازه نمی‌داد که بدانند بیست و چند سال قبل که هنوز متولد نشده بودند، کشورشان با چه تنگناها و چه دشواریهایی مواجه بود و آنچه را که داشتند و در اختیارشان بود کاملا عادی می‌دانستند.



امروزه که من به وقایع دو سال گذشته می‌اندیشم گهگاه به خود می‌گویم که شاید ما در اتخاذ بسیاری از این تدابیر شتاب کردیم.



شاید می‌بایست شرایط ورود به دانشگاه ها را دشوارتر می‌کردیم. اشتباه دیگر من آن بود که در سیاست کلی کشور مقام و اعتباری که باید و شاید برای استادکاران، کشاورزان ماهر، ارباب حِرَف و  صنایع و امثال آنها که بمدد بازوی خود کار می‌کردند قائل نشدیم و لاجرم همه به سوی دانشگاه ها روی آوردند و مدرک گرایی به کلیه گروههای اجتماعی و طبقات سنی سرایت کرد.



ما فکر می‌کردیم که باید خود را برای مقابله با عصر صنعت خودکار، و الکترونیک آماده کنیم، پس بی‌حساب در دانشگاه ها را گشودیم و شاید توجهی که می‌بایست به جنبه های معنوی و روانی آموزش، معطوف نداشتیم.

 بسیاری از دانشجویان ما فرزندان خانواده های ساده روستایی بودند که پدرانشان حتی روستاهای خود را ترک نکرده و به شهرهای بزرگ نیامده بودند.



 اینها یکباره وارد بهترین دانشگاه های داخل و خارج کشور شدند و در شهرهای بزرگ ومحیط سرد و خشن آنان به زندگی پرداختند. این جهش در شرائط زندگی، خالی از نتایج دشوار و بعضا نامطلوب انسانی و روانی نبود. گروهی به تنبلی و بیکاری گراییدند و  گروهی دیگر به خشونت و اعتراض و فزون طلبی دائم.



 ادامه این خشونتها در یکسال اخیر دانشگاههای ایران را دچار نابسامانیهای فراوان و هرج و مرج کرد. استادان مورد اهانت قرار گرفتند و اکنون همه مدارس عالی کشور ما به حالت تعطیل درآمده است. بعنوان نمونه از دو هزار تن افراد هیئت علمی‌ دانشگاه تهران، نزدیک به ۱،۲۰۰ نفر آنان یا بوسیله کمیته های مجهولالهویه تصفیه شده و یا تقاضای بازنشستگی کرده و یا عازم خارج شدهاند. در این شرایط سرنوشت جوانان مستعد ما چه خواهد شد! اگر دانشگاه ها تعطیل شوند، اگر فراگیری دانشها و فنون جدید برای فرزندان ایران میسر نباشد، چه نتیجه ای جز بازگرداندن کشور به گذشته و توقف پیشرفت ملی به دست خواهد آمد؟