"نخستین
آتش افروزی علیه اصلاحات"
به هنگام ارائه اصول شش گانه انقلاب به ایرانیان یادآور شده بودم که اگر تائید و
تصویب آن به رای عمومی واگذار میشود به آن خاطر است که دیگر هیچکس نتواند در این
اصول تغییری بوجود آورد، و نظام ارباب رعیتی را بار دیگر تجدید و برتری و استیلای
منافع فردی بر منفعت عمومی را تحقق بخشد.
ملت ایران
در سال ۱۳۴۱ ندای مرا دریافت و نظرات و پیشنهادهایم را با شور و هیجانی بی مانند
به اکثریتی قاطع تصویب و تائید کرد. اما شش ماه بعد با یک شورش خونین روسای ایلات
در جنوب کشور، و اغتشاشات دامنه داری در تهران در جهت مخالفت با اصلاحات اجتماعی
روبرو شدیم. در مخالفت با پیشرفت ایران آشوبگران و آتش افروزان دنباله کار نفتی ها
را گرفتند.
شورش جنوب
و اغتشاشات تهران بوسیله گروهی از خانها و
بزرگ مالکان ترتیب یافت که چاره دیگری برای مبارزه و مقابله با اصلاحات ارضی نمیدیدند.
اتحاد ملعون میان عوام سرخ و سیاه که در زمان مصدق آغاز شده بود، اندک اندک انجام
یافت اما هنوز مکتب غریب ( مارکسیسم اسلامی) یعنی جمع غیرممکن بین اضداد پدیدار
نشده بود.
اغتشاشات ۱۳۴۲
جنبه کاملا ارتجاعی و غارت و چپاول و آتش افروزی به دست اراذل و اوباش داشت.
محرک
اغتشاشات, غارتها و آتش افروزیها، فرد ناشناسی بنام آیت الله خمینی بود که مخصوصا
با اصلاحات ارضی و آزادی زنان شدیدا مخالفت میورزید. در این هنگام وی از اعتبار و
حمایتی در داخل کشور برخوردار نبود و عملا مورد عفو قرار گرفت و تبعید شد.
در ده سال
متعاقب این حوادث بود که "مارکسیسم اسلامی" در ایران پدیدار شد. بر ای
هر مسلمان معتقد این ترکیب غیرقابل تصور است زیرا مارکسیسم مکتبی است مبتنی بر
مادی گرائی مطلق و نفی و انکار وجود پروردگار و دین را "افیون و مخدر
ملتها" میخواند. خوشبختانه در میان روحانیون فقط آشوبگران و متفکران
مالیخولیائی یافت نمیشود، بسیارند آنهائی که جدا و صمیمانه به رسالت معنوی و
روحانی و اخلاقی خود در اعتلای انسانها عمل میکنند. اما این گروه نتوانستند مانع
فعالیت مارکسیستهای اسلامی بشوند که تصور میکنند میتوان میان کمونیسم و اسلام تلفیق و
تالیفی به عمل آورد.
امروزه
روحانیونی که تن به قبول افکار مالیخولیائی حاکم بر ایران نمیدهند یا مجبورند
گوشه عزلت اختیار کنند و تنها به عبادت اکتفا و یا حتی جلای وطن کنند. وگرنه با
خشونت "پاسداران انقلاب" مواجه میشوند و یا تحویل "دادگاههای
انقلاب اسلامی" میگردند که قضاوت نمیکنند، بلکه فقط محکوم میکنند.
چگونه میتوان
بر اندیشه های مالیخولیائی و عوام فریبانه کسانی که میخواهند کمونیسم را با اسلام تلفیق کنند و سخنان پیامبر
خدا را همتراز نوشته های ضد دیانت قرار میدهند، صحه نهاد؟ چه بزرگ است مسئولیت
کسانی که ایران را بنام دین دچار چنین هرج
و مرج بی مانند کرده اند.
دنیا
بخوبی میبیند که از چندماه پیش به اینطرف، ایران دستخوش ناامنی ، آدمکشی، نفاق،
حکومت وحشت و اختناق و کینه است و در آستانه یک جنگ داخلی است.
تاریخ
قضاوت خواهد کرد که من ایران را از همه بلیات مصون و محفوظ نگاه داشتم.
پاسخ من به تاریخ جز این نیست.