"زمانی که روحانیون برای سلامت و توفیق من دعا میکردند"
ایران اندک اندک به خود میآمد و نیرو و توانی
مییافت. با وجود تحریکات حزب توده در مناطق نفتی، تولید نفت کشور منظما افزایش مییافت:
نوزده میلیون تن در سال ۱۹۴۶
بیست و یک میلیون تن در سال ۱۹۴۷ و بیست
و پنج میلیون تن در سال ۱۹۴۸ که بیست و چهار میلیون تن آن تصفیه و صادر شده بود.
کشور از خطری حتمی نجات یافته بود و اندک اندک به آرامش و اعتماد باز
میگشت که ناگهان سوءقصد ناصر فخرآرائی به جان من وقوع یافت که تا امروز به طور قطع
ریشه آن را نیافتهام.
بلافاصله بعد از این سوءقصد بار دیگر اکثریت
قریب به اتفاق ایرانیان نسبت به من احساسات گرمی ابراز داشتند چرا که دریافته
بودند که نابودی من، کشور را در چه هرج و مرج و نابسامانی و خونریزی، که متاسفانه
امروز دستخوش آن است، فرو میبرد.
در
اینجا باید بگویم که جامعه روحانیت ایران نیز در این ابراز احساسات عمومی شریک و
سهیم بود و برجستهترین روحانیون و مراجع مذهبی کشور صریحا اعلام داشتند که نجات
مرا معجزهای برای ایران میدانند. راستی که احساسات ملت ایران در این هنگام عمیق
و صمیمانه بود.
هممیهنانم به خوبی دریافته بودند که آنها و من با یکدیگر از چه مخاطراتی گذشته و
چگونه به نجات وطن توفیق یافتهایم. آنها به خوبی درک میکردند که در پرتو اتحاد و
یکدلی و همبستگی، ملت و شاه ایران به چه کامیابی های بزرگ دیگری دست خواهند یافت.
من
نیز بخوبی احساس میکردم که اگر چنین آماج تیر دشمنان ایران قرار گرفته ام قطعا
راه درست را انتخاب کردهام و چون تفضلات خداوند مرا نجات داده است بی چون و چرا
باید به پایمردی ادامه دهم و از تلاش بازنایستم.