صفحات

جستجو در مندرجات کتاب

۶.۱۰.۹۵

(۸۹)



"نخست وزیری شاپور بختیار"


بینظمی‌ و اغتشاش در گردش چرخهای اقتصاد کشور، اعتصابات پی در پی و تظاهرات خیابانی عملا زندگی جامعه را فلج کرده بود. میزان تولید نفت خام که در مواقع ضروری عادی ۵.۸ میلیون بشکه بود در روز چهارم دی ماه ۱۳۵۷ به ۱.۷  میلیون بشکه رسید که فاجعهای برای اقتصاد ایران محسوب می‌شد. صدور گاز به شوروی دچار اختلال و اشکال شده بود. در این هنگام بود که شاپور بختیار، یکی از اعضای جبهه ملی، بوسیله سپهبد مقدم، رئیس ساواک از من تقاضای ملاقات کرد. من قبلا بوسیله جمشید آموزگار نخست وزیر سابق، تماسی با بختیار داشتم و همچنان به کوشش خود برای تشکیل یک دولت ائتلافی ادامه می‌دادم. در این اواخر، در حالیکه کریم سنجابی همچنان به اظهارات تحریک آمیز خود ادامه می‌داد شاپور بختیار روشی معتدل‌تر داشت و تقریبا سکوت کرده بود. در نتیجه شاپور بختیار را به حضور پذیرفتم.

 و اگر اشتباه نکنم سپهبد مقدم شخصا وی را شبانه و در خارج از ساعات متعارف ملاقات، به کاخ نیاوران هدایت کرد. بختیار در این ملاقات مکررا نسبت به مقام سلطنت ابراز وفاداری کرد و کوشید به من ثابت کند که تنها کسی است که می‌تواند در آن دوران دشوار دولت را تشکیل دهد. او می‌گفت مایل است تمام ترتیبات مندرج در قانون اساسی را رعایت کند. بدین معنی که قبل از مسافرت من به خارج از کشور بعنوان تعطیلات، یک شورای نیابت سلطنت تشکیل شود و از دو مجلس رای اعتماد بگیرد. این شرائط برای من قابل قبول بود. بختیار با دشواری کابینه خود را تشکیل داد و از مجلسین رای اعتماد گرفت. اما فرصت نیافت برنامه خود را که برای خبرنگاران وسائل ارتباط جمعی جهانی شرح داده بود، به مرحله اجرا در آورد. جالب آنکه از همان روز نخست دوستان سیاسیش در جبهه ملی برای سقوط او کوشیدند. عجب این است که در این هنگام کسی در پی بازگشت آرامش و تجدید فعالیت اقتصادی نبود و تنها مسئله مورد علاقه رهبران کشور سرنوشت پادشاه بود. بعضی از اطرافیان به منظور آرام سازی محیط، به من توصیه می‌کردند چند هفته ای از ایران دور شوم. فرماندهان ارتش از من می‌خواستند در کشور باقی بمانم تا نیروهای مسلح از هم پاشیده نشوند.

حوادث ایران، در این هنگام در راس کلیه اخبار جهان قرار داشت. اکنون می‌توانم صریحا بگویم که هفته قبل از این وقایع من احساس می‌کردم که کار از کار گذشته است. از نزدیک به دوسال پیش من تغییری در رویه امریکائیها احساس می‌کردم. می‌دانستم که بعضی از آنها با برنامههای تسلیحاتی ایران موافق نیستند و بیم دارند که افسران و متخصصینی که در خدمت ارتش ایران بودند، روزی گروگان شورویها شوند. آیا واقعا امریکائیها مایل به الغای قرارداد دوجانبه میان ایران و ایالات متحده بودند و  میخواستند از ایفای تعهدات خود سر باز زنند؟ من این سئوال را رسما با دولت امریکا در میان گذاشتم. جواب داده شد: "ایالات متحده امریکا به تعهدات خود وفادار خواهد ماند."!

چندی بعد با دوست خود، نلسن راکفلر ملاقاتی داشتم. ناگهان از او سئوال کردم:" آیا ممکن است امریکائیها و شورویها دنیا را بین خود تقسیم کرده باشند؟"

راکفلر جواب داد:

"قطعا" نه، و بعد افزود: "لااقل تا جائی که من اطلاع دارم."

در شهریور ۱۳۵۷ هنگامیکه بحران جدی‌تر شد، سفرای امریکا و انگلیس نزد من آمدند و پشتیبانی دولتین متبوع خود را اعلام داشتند و گفتند که برخلاف سال ۱۹۵۱ در تائید سیاست دولت ایران اتفاق نظر کامل دارند.