صفحات

جستجو در مندرجات کتاب

۶.۱۰.۹۵

(۸۱)



"قسمت چهارم"

"اتحاد لعنتی سرخ و سیاه"



"فصل اول"

"نقش وسائل ارتباط جمعی"

طی سال اخیر وسائل ارتباط جمعی نقش قابل ملاحظه ای در جریان های سیاسی  ایران ایفا کردند که متاسفانه، در بسیاری از مواقع، با واقع بینی و حقیقت گوئی همراه نبوده است.

من کاملا قبول می‌کنم که خبرنگاری که به ایران اعزام شده برای تهیه مقاله و گزارش خود اتفاق کوچک یا اغتشاشی را بزرگ جلوه دهد. اما نمیتوانم بپذیرم که سه کشته و ده زخمی‌ یک حادثه به دهها کشته و صدها زخمی‌ تبدیل شود. متاسفانه در طی دوران نابسامانی اوضاع ایران وسائل ارتباط جمعی عالما و عامدا به بزرگ کردن وقایع و تحریف حقایق پرداختند و افکار عمومی ‌را متشنج و بر ضد ایران بسیج کردند.

البته این رویه تازگی ندارد. و مبارزه بعضی از وسایل ارتباط جمعی با ایران در سال ۱۳۳۷ و از هنگامی‌ آغاز شد که ما کوشیدیم حاکمیت خود را بر صنایع نفت مستقر کنیم. این مبارزه پس از سال ۱۳۵۲ و کوشش من برای فروش نفت به قیمتی عادلانه، روز به روز شدت یافت. من فراموش نمی‌کنم که بعد از نطق موهن و تهدید آمیز آقای سایمن وزیر دارائی وقت امریکا درباره من و سیاست کشورهای صادر کننده نفت، لحن مطبوعات غربی بتدریج تغییر یافت و مرا مسئول افزایش قیمت نفت و گناهکار اصلی دانستند.

کوشش کردند نارضائی قابل فهم عادی کشورهای غربی، و از جمله رانندگان وسائل نقلیه را، از گرانی قیمت بنزین، به سمت من منحرف کنند و مرا مقصر معرفی نمایند. اتومبیل رانان غربی فراموش می‌کردند که قسمت اعظم قیمت بنزینی که مصرف می‌کنند، یا عوارض و مالیاتی است که نصیب خزانه عمومی‌ کشورشان می‌شود و یا سودی است که عاید شرکتهای بزرگ نفتی می‌گردد. نفع همه در آن بود که مسئولیت خود را پنهان کنند و شاه ایران را مقصر جلوه دهند.

شاید کمتر کشوری بقدر ایران جوانان خود را به تحصیل در ممالک خارجی، مخصوصا ایالات متحده امریکا، تشویق کرده باشد. همه این دانشجویان توقعات بیشتری داشتند و غالبا فراموش می‌کردند که از امکانات و وضع استثنائی برخوردارند. در پائیز ۱۳۵۶ هنگامیکه در ایالات متحده امریکا بودم، در ویلیامزبورگ، صدها دانشجوی ایرانی، در مقابل اقامتگاه ما تظاهرات گرم و پرشور و محبت آمیزی نسبت به من انجام دادند. من به میان آنان رفتم و با تنی چند به گفتگو پرداختم. کمی‌ دورتر چند نفر نقابدار، با پرچم و علامت داس و چکش، بر ضد من تظاهرات می‌کردند، چرا آنها نقاب به صورت داشتند؟ به گفته مطبوعات غربی از بیم ساواک ولی حقیقت آن بود که اکثر آنان ایرانی نبودند و آشوبگران حرفهای بودند که در مقابل دریافت مزد به تظاهرات می‌پرداختند. حقیقت این است که در این تظاهرات تعداد طرفداران من پانصد نفر و شمار مخالفان حدود پنجاه تن بودند. فردای آنروز در مطبوعات، تعداد تظاهر کنندگان معکوس بود. شمار موافقان را پنجاه و مخالفان را پانصد تن اعلام کرده بودند. هنگام ورود ما به واشنگتن هزار تن از ایرانیان مقیم امریکا به استقبال ما آمده بودند. بار دیگر چند تن آشوبگر نقابدار با چوب و چماق و زنجیر به ایرانیان حمله کردند. بازهم مطبوعات امریکا به طرفداری از مهاجمین پرداختند. حتی یکی از آنها سئوال کرد چه کسی به طرفداران شاه مزد میدهد، اما هیچکس نپرسید آشوبگران از کجا می‌آیند و چه کسی آنها را رهبری می‌کند!

واقعیت این است که چه در داخل و چه در خارج، کوشش بزرگی برای انحراف و مشوب کردن اذهان جوانان و دانشجویان ما به عمل آمد که آنان را به اغتشاش و براندازی تشویق کنند.  شنیدهام که هزینه این برنامه تخریبی که نزدیک به ۲۵۰ میلیون دلار بود از طرف دولت لیبی تامین گردید.

رویه بنگاه سخن پراکنی انگلستان (بی.بی.سی) نیز شگفت آور بود. از آغاز سال ۱۹۷۸ یرنامه های فارسی این بنگاه صریحا و علنا در مخالفت و ضدیت با من تنظیم میشد. گوئی یکدست نامرئی همه این برنامه ها را تنظیم و رهبری می‌کند.

من فکر می‌کنم که بعضی از جراید غربی با ذکر ارقام دروغین درباره کشتگان حوادث مختلف و تخریب حقایق فقط قصد داشتند میزان فروش خود را بالا ببرند.

چگونه می‌توانیم در این رهگذر به وضع خاص پیرمردی که در نوفل لوشاتو منزل داشت و از این دهکده علنا با استفاده از وسائل ارتباط جمعی جهان غرب، ایرانیان را به آدم کشی و شورش دعوت می‌کرد اشاره ای نکنیم؟

میدانم که بسیاری از فرانسویان از این وضع ناراضی و متعجب بودند و هستند و هنگامی‌که پیرمرد مورد اشاره از عراق اخراج شد من میتوانستم از دولت فرانسه بخواهم که مانع فعالیتش بشود. ولی میدانستم که این تقاضا حاصلی نخواهد داشت. زیرا این پیرمرد بازیچه ناتوانی در دست دشمنان خارجی ایران بود و بس.

البته باید گفت که بسیاری از روزنامه نویسان با شرافت و صداقت و خونسردی، حقایق اوضاع ایران را بازگو کردند. در زمان سلطنت من همه خبرنگاران خارجی، چه موافق و چه مخالف، میتوانستند آزادانه به ایران بیایند و هرچه میخواهند بنویسند. راستی چه هیاهوئی بپا میشد اگر در آن زمان دولت ایران محدودیتهای مشابه آنچه امروز هست برای آنان به وجود می‌آورد. در آخرین هفته های سلطنت من، رادیو و تلویزیون ایران، اخبار و تصاویر همه تظاهرات داخل مملکت را پخش می‌کردند.

قبل از پایان این فصل باید به جرائدی اشاره کنم که با شرافت و واقعبینی هشدارهای مرا درباره آینده منعکس کردند. بعنوان مثال در پائیز ۱۳۵۶ آرنو دوبورگ‌گراو خبرنگار مجله نیوزویک، با من مصاحبهای کرد و نظر مرا درباره سناریوئی که در دانشگاههای جنگ اروپا مطرح شده بود پرسید:

سناریو این بود: یک رژیم دست چپ افراطی در ایران مستقر شده و در مقابل احساس خطر، از شوروی تقاضای کمک میکند. شورویها قبول کرده با یک لشکرکشی برق آسا از دریای خزر تا خلیج فارس را تحت تصرف و کنترل خود در می‌آورند.

خبرنگار نیوزویک، از من پرسید: " به عقیده شما با توجه به رویدادهای ویتنام، زئیر، آنگولا و ...... عکس العمل ایالات متحده امریکا چه خواهد بود؟"

پاسخ دادم:

" بسیاری از امریکائیها، حتی بعضی از اعضای مجلسین آن کشور ظاهرا اطلاع ندارند که ایران و ایالات متحده یک قرار داد دو جانبه بسیار مهم با یکدیگر امضاء کردهاند که طبق آن امریکا موظف است در صورتیکه یک کشور کمونیست یا تحت نفوذ کمونیستها به ایران حمله کند،به کمک ما بشتابند. پس باید ایالات متحده تصمیم بگیرد که به تعهدات خود عمل خواهد کرد یا نه. ما ایرانیان هرگز از انجام تعهدات خود سر باز نخواهیم زد."

خبرنگار نیوزویک مجددا اصرار کرد و گفت:

"آیا تصور نمی‌کنید که ممکن است در صورتیکه خطری متوجه تامین نفت مصرفی کشورهای غربی نشود، ایالات متحده به نحوی با مسکو توافق نماید؟"

پاسخ دادم:

" باید دانست در چه هنگام و به چه قیمت امریکائیان از خود عکس العمل نشان خواهند داد و خطر جنگ را خواهند پذیرفت. این یک نکته روشنی نیست و بستگی به برداشت شما امریکائی‌ها از چگونگی تامین منافع خودتان دارد و احترامی‌ که برای انجام تعهدات خود قائل هستید. آیا قبول خواهید کرد که یک رژیم مستقل و متحد و دوست شما سرنگون شود؟"

خبرنگار نیوزویک سپس این نکته را یادآور شد که مجموع دیون کشورهای توسعه نیافته به ممالک پیشرفته به ۲۵۰ میلیارد دلار بالغ می‌شود و اضافه کرد  که سه کشور سوئد، کانادا و هلند قبول کردهاند که از دریافت نزدیک به یک میلیارد دلار از مطالبات خود چشم بپوشند و به این ترتیب کشورهای بدهکار امیدوارند به لغو کلیه تعهدات خود نسبت به بستانکاران توفیق یابند. من در این زمینه ابراز شک و تردید کردم و گفتم:

"من به توفیق گفت و شنود شمال جنوب امید بسیار داشتم. متاسفانه این مجمع به بیان شکوهها و شکایتها گذشت. در حال حاضر دنیای غرب در آن حد از توانائی نیست که از وصول مطالبات خود چشم بپوشد. ولی اگر در پایان قرن حاضر آئین نوینی در مناسبات و روابط اقتصادی میان کشورهای پیشرفته و ممالک عقب افتاده، به مرحله اجرا درنیاید و مشکل دیون به نحوی حل نشود خطر بروز جنگ وجود خواهد داشت. نه منطقی است، نه قابل قبول و نه منطبق با اصول اخلاقی که نود درصد از منافع ثروت جهان فقط در اختیار ده درصد از نفوس کره زمین باشد."

پس از آن برای مجله نیوزویک عقاید شناخته شده خودرا در این زمینه بازگو کردم:"توزیع مجدد ثروتهای موجود مطرح نیست. چرا که مشکل را فقط برای چهار یا پنج سال حل خواهند کرد. باید به کشورهای درحال توسعه کمک کرد که از حالت عقب افتادگی خارج شوند و برای خود منابع جدید ثروت بوجود آورند. ایالات متحده امریکا، کشورهای اروپای باختری و ژاپن بیش از سایر ممالک به انجام این برنامه کمکی قادرند. حتی شرکتهای چند ملیتی، که تاکنون رویه سیاستی کوتهبینانه داشته اند می‌توانند در این رهگذر مفید واقع شوند."

قبلا چندین بار یادآور شده بودم که کشورهای کمونیست نیز می‌توانند در این زمینه، نقش و سهمی‌ مفید و موثر داشته باشند، زیرا آنها هم دارای منابع عظیم ثروت هستند و از یک تکنولوژی پیشرفته برخوردارند که آنرا به قیمتی مشابه امریکا، نه ارزانتر، به کشورهای جهان سوم می‌فروشند. اکنون نیز عقیده دارم و میگویم که کشورهای کمونیست نیز باید در جستجوی یک راه حل جهانی برای تامین نیرو شریک باشند و مانند اروپای غربی و ژاپن قبول مسئولیت نمایند.

البته بیان حقیقت آسان، و دفاع از آن کم خطر نیست ... .