"فصل شانزدهم"
"کامیابیها و ناکامیهای ما"
کامیابیهای
انقلاب سفید را که بعدا انقلاب شاه و ملت نام گرفت، میتوان در یک جمله خلاصه کرد: بر
اثر انقلاب شاه و ملت، ایران توانست از حال عقبافتادگی معنوی، اقتصادی و اجتماعی که
پنجاه سال پیش گریبانگیرش بود، رهایی یابد و از قرون وسطائی به جهان معاصر گام نهد.
ویرانیهای
ناشی از انقلاب و جنگ داخلی کنونی حاکم بر کشور ما ممکن است بار دیگر ایران را به عقب
برگرداند و میهن را از مسیر توسعه و ترقی برای مدتی طولانی منحرف کند.
"واقعیت ارقام"
اکنون
ناچارم واقعیاتی را به کمک ارقام بیان کنم.
سازمان
ملل متحد، ترازنامه درخشان یکربع قرن کوشش ما را نشان داده است. بر طبق این گزارش،
ایران در همه شئون سیاسی، اقتصادی اجتماعی و آموزشی در صدر کشورهای در حال توسعه قرار
داشت. طبق آخرین برنامه پنج ساله، میزان رشد سالیانه اقتصاد کشور ۲۵ درصد پیش بینی شده بود.
ما توانستیم در سال ۱۹۷۵
به رقم
۴۲
درصد رشد
سالیانه به قیمتهای جاری برسیم. تورم در آن سال ۱۸ درصد بود یعنی چهار
برابر ژاپن! آمار سازمان ملل متحد نشان میدهد که میزان متوسط رشد و توسعه سالیانه
اقتصاد ایران از آغاز انقلاب سفید تا پایان سال ۱۳۵۷ سیزده درصد بوده است.
در
طی مدت ۲۵
سال، درآمد
سرانه و سالیانه ایرانیان از ۱۶۰ دلار به ۲۲۰۰ دلار (طبق آمار سازمان
ملل متحد) و یا ۲۵۴۰
دلار
(طبق آمار رسمیکشور خودمان) رسید.
طی
این بیست و پنج سال، سرتاسر ایران یک کارگاه عظیم توسعه و پیشرفت و ساختمان بود. دانشگاهها، مدارس، موسسات حرفهای، بیمارستانها،
راهها، خطوط آهن، سدها، مراکز تولید برق، لوله های انتقال گاز و نفت، کارخانه ها، مراکز
هنری و فرهنگی، ورزشگاهها، تعاونیها، شهرها و شهرک و روستاهای بسیار ساخته شد.
در
سال ۱۹۱۱
مسیحی
قانونی برای اجرای تعلیمات اجباری به تصویب رسیده بود اما امکان تحقق آن وجود نداشت.
نه مدرسه وجود داشت، و نه معلم. در سال ۱۲۹۹ تعداد کل محصلین مدارس
ابتدائی، متوسطه و عالی کشور فقط ۴۰ هزار نفر بود و ایران حتی یک دانشگاه هم
نداشت.
در
آغاز سلطنت من تعداد دانش آموزان و دانشجویان ۴۰۰ هزار تن بوده و در سال
۱۳۵۷
از ده
میلیون نفر تجاوز کرد که نزدیک به ۲۰۰ هزار تن آنان در هیجده دانشگاه و ۱۳۷ موسسه آموزش عالی به
تحصیلات بالاتر از متوسطه مشغول بودند. پنجاه سال پیش ۹۹ درصد جمعیت ایران بی
سواد بودند. این رقم در آغاز سلطنت من به ۸۰ درصد و در پایان ۲۵ درصد رسید.
آیا
میتوان منکر این واقعیات شد؟ ممکن است روشهائی که به کار برده شد قابل انتقاد باشد
اما انکار نتایج بدست آمده غیر ممکن است. ملت ایران فطرتا و طبیعتا مستعد ترقی و تعالی
است و حتی پیامبر اسلام نیز از این خصیصه ملی
ایرانیان غافل نبود.
"توسعه اقتصادی، تنها راه نیل به دمکراسی واقعی"
مخالفین،
سختگیریها و احیانا خشونت سالهای اخیر را مورد انتقاد قرار داده و مرا به استبداد
و حکومت مطلقه و عدم رعایت حقوق بشر متهم کرده اند. همه این اتهامات قابل بحث است.
ولی قبل از بحث درباره آنها، باید به این سئوال پاسخ داد که آیا ما راه دیگری داشتیم؟
ایران
با موقع خاص سیاسی و جغرافیائی خود، کشوری بود باصطلاح "در حال توسعه". تعداد
نفوس کشور در سال ۱۳۴۷
بیست و
هفت میلیون نفر بود که در سال ۱۳۵۷ به سی و شش میلیون نفر رسید و در سال ۱۳۷۰
به پنجاه
میلیون بالغ خواهد شد. یعنی هر سال باید برای یک میلیون نفر غذا و کار فراهم کرد.
اگر
بپذیریم که تنها راه تحقق یک دمکراسی راستین، وجود یک اقتصاد سالم و تواناست باید الزاما
قبول کنیم که کشورهای در حال توسعه، ناگزیرند برای نیل به دمکراسی، ابتدا همه نیروها
و منابع و امکانات خود را برای ایجاد زیربنای اقتصادی لازم تجهیز نمایند.
در
روزگار ما استقلال سیاسی، بدون یک اقتصاد توانا مفهومی ندارد. توسعه اقتصادی، شرط
لازم و واجب تحقق دمکراسی سیاسی و نیل به ترقی اجتماعی است. قدرت اقتصادی ضامن آزادی
و حق حاکمیت ملتهاست. پس ناچار بودیم برای نیل به دمکراسی واقعی ابتدا به سازندگی اقتصاد
ملی خود بپردازیم.