صفحات

جستجو در مندرجات کتاب

۶.۱۰.۹۵

(۱۰۴)

آخرین روزهای زندگی من (۳)


فرصت زیادی نداشتیم و مسئولین امور هرگز دلیلی برای این کار خود ارائه نکردند. نظریه من در مورد تغییر روش آنها این چنین بود، آنزمان از خود میپرسیدم، چه دلیلی وجود داشت تا از ما خواسته شود باهاما را ترک کنیم در حالیکه تنها منبع درآمد دولت باهاما قمارخانههای آنجا بود؟ اما هنوز بریتانیا نفوذ فراوانی در مستعمره قدیمی‌ خود دارد و این نفوذ در تمامی‌ مستعمرات بریتانیا وجود دارد. بریتانیا هر وقت میل داشت می‌توانست نخ عروسکهای خود را برای بازی جدیدی بکشد. در گذشته نظریات خود را در پیرامون هدفهای سیاسی انگلستان ابراز کردهام و تاکنون هیچ تغییری در سیاست آنها ملاحظه نکردهام. روش آمریکائیان در مقابل من بسیار محتاطانه و سرد بود، در حالیکه بریتانیا همیشه روشی کینهتوزانه در مقابل من داشت. به همین سبب نخست وزیر باهاما مایل به خارج شدن من از باهاما بود، در حالیکه مبلغ سرسام آوری برای ده هفته اقامت خود در باهاما پرداخته بودیم. دو روز قبل از عزیمت ما از باهاما، یکی از کارمندان عالیرتبه اداره مسائل خارجی با مشاور من مارک مورس (Mark Morse) پیش من آمدند.

وی مایل بود بداند که آیا علاقه ای به اقامت در باهاما دارم یا خیر. این گونه دوروئی و سیاست مزورانه را من بارها در خارج از ایران تجربه کردم و این چیزی بود که در آخرین ماه‌های اقامت من در ایران با آن روبرو بودم، زیرا هیچگاه ندانستم که آمریکائیان چگونه سیاستی را دنبال می‌کنند و تا چه حد قابل اطمینان هستند. حال چه می‌باید کرد؟ این مهمترین سئوالی بود که برای ما مطرح بود. ما یک دعوتنامه رسمی ‌از دولت پاناما داشتیم. گابریل لوئیس (Gabriel Lewis) سفیر اسبق پاناما در آمریکا در یک دیدار خصوصی در باهاما مرا به پاناما دعوت کرده بود. هرچند که در آن زمان به دلایل مختلفی علاقهای به این مطلب نداشتم، پسرم ولیعهد رضا را برای دیدار به پاناما فرستادم. وی دیداری با ژنرال توریخو (Torrijos) کرد. وی توانست مسافرت کوتاهی به دور پاناما ، و در خاتمه به کنتادورا آیلند، که امکان داشت محل اقامت آینده من باشد بکند. مکزیک در راس کشورهائی قرار داشت  که من به عنوان محل اقامت آینده ترجیح می‌دادم. 

در گذشته از این کشور دیدار کرده بودم، از دیدن مناظر زیبا و مردم آن سرزمین خاطره خوشی داشتم و دوستی عمیق با لوپز پرتیو وزیر اسبق اقتصاد مکزیک پیدا کردم. با شتاب، تلاش برای پیدا کردن محل مطمئنی در مکزیک شروع شد. برخی از دوستان من در ایالات متحده برای پیدا کردن محل مناسب کمک می‌کردند. هنری کیسینجر با لوپز پرتیو رئیس جمهور مکزیک گفتگو کرد. حتی همکاران دولت کارتر هم برای یافتن محل تلاش می‌کردند. دو روز قبل از آنکه ویزای ما در باهاما پایان یابد دعوتنامه به مکزیک رسید. چند تن از همراهان من برای تهیه  محل اقامت به آنجا پرواز کردند. آنها ساختمانی را در کوئرناواکا که تقریبا بوسیله اتومبیل یک ساعت و نیم فاصله با شهر مکزیک داشت پیدا کردند. ساختمان بزرگی بود که سالها خالی از سکنه بود. باغ بزرگی داشت که قسمتی از آن به یک رودخانه ختم می‌شد. در آنسوی رودخانه، جلگه سرسبزی دیده می‌شد. 

محل اقامت ما بسیار زیبا بود هرچند که آلوده به پشه بود. در دهم ژوئن به طرف مکزیک پرواز کردیم و با تعدادی از همراهانم به کوئرناواکا رفتیم. پرزیدنت لوپز پرتیو دستورات لازم را برای امنیت ما داده بود. من احتیاج به استراحت و آرامش داشتم، این همان چیزی بود که در باهاما حقیقتا فاقد آن بودم. در باهاما مرکز توجه همگان قرار گرفته بودیم و بطور مرتب مردم در گرداگرد ما دیده می‌شدند. سلامت من در این زمان نسبتا خوب بود. دیدارهای من در فضای دوستانهای انجام می‌گرفت. با پرزیدنت لوپز پرتیو تلفنی گفتگوهای بسیار دوستانه و محترمانهای داشتیم. اکنون فرصت آنرا داشتم تا به سیاست بینالمللی و رابطه آن با رویدادهای ایران فکر کنم و دنیای آزاد را متوجه دگرگونی‌های کشورم نمایم. 

دوستان زیادی به دیدار من آمدند. از دیدار پرزیدنت نیکسون و هنری کیسینجر بسیار خوشنود اما در عین حال متاثر شدم. هر دوی آنها دوستان قدیمی ‌و ارزشمندی هستند. دیدار آنها به من نشان داد که نه تنها نسبت به سرنوشت من بلکه به مسائل و مشکلات مهمتری توجه داشتند و برای جواب به این مسائل فرصت فراوانی را با هم به تبادل نظر پرداختیم. گفتگوهای طولانی داشتیم و من متوجه شدم نقطه نظرهای ما در مورد سیاست جهانی هنوز یکسان هستند، درست به مانند زمانی که هرسه ما در قدرت بودیم و روابط بین آمریکا و ایران بینهایت نزدیک بود. دوستی من با ریچارد نیکسون از سال ۱۹۵۲ شروع میشد. زمانیکه معاون آیزنهاور رئیس جمهور آمریکا بود.

رابطه ما بعنوان دوست و متحد هنگامی ‌مستحکم‌تر شد که او به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا انتخاب گردید. در سیاست خارجی پرزیدنت نیکسون استعداد قابل توجه در پیشبینی مسائل و قضاوت در مورد انسانها و رویدادها داشت. سیاست وی در ویتنام و عادی کردن روابط با جمهوری خلق چین بسیار عاقلانه و زیرکانه بود. طرح روشن او بخاطر موازنه قدرت برای ایالات متحده آمریکا حامل اعتبار و حیثیت جهانی شد. قبل از اینکه وی رئیس جمهور شود، در تهران گفتگوهای فراوانی در پیرامون مسائل بین‌المللی داشتیم و هردو متوجه شدیم عقاید مشترکی را دارا هستیم. بطور مثال معتقد بودیم هر ملتی میباید در جستجوی یک متحد "طبیعی" باشد. متحدینی که با آنها علایق مشترک و دائمی‌ دارند. از اتحادهای مشکوک و متزلزل، که تنها باعث مشکلات دولتهاست میباید دوری جست.

یک متحد مطمئن و استوار ارزشش بیشتر از تعداد فراوان متحدینی است که در دقایق حساس ناپایدار و لرزان هستند. ریچارد نیکسون از جمله آمریکائیانی هست که با دیدارش از من در کوئرناواکا، وفاداری و دوستی خود را ثابت کرد. هنری کیسینجر را در شرایط مختلفی دیده بودم. در اول بعنوان رئیس کمیسیون امنیت ملی، بعدها بعنوان وزیر امورخارجه پرزیدنت نیکسون و فورد، وی یک سیاستمدار کامل و اطلاعاتش در پیرامون مسائل آمریکا خارقالعاده است.

او در عقاید خود همیشه استوار و وفادار است و در خدمت به کشورش امریکا بسیار احساس مسئولیت می‌کند و برای برقراری یک صلح شرافتمندانه جهانی می‌کوشد. هوش سرشار وی با دو خصیصه ویژه همراه است که متاسفانه فقدان آن در خیلی از بزرگان جهان ما احساس می‌شود: شنونده ای است صبور و قابل، شوخ طبعی در صحبت. در یک مسئله هر دوی ما متفق بودیم که افسانه کهنه کمونیسم اروپائی بعنوان یک اندیشه کارساز برای به دست گرفتن قدرت در غرب مدتهاست از بین رفته است.