صفحات

جستجو در مندرجات کتاب

۵.۱۰.۹۵

(۱۶)



"حمله قوای روس و انگلیس به ایران"


"آغاز سلطنت من"


روسها، با نیروهای زرهی فراوان، از مرزهای شمالی ایران در آذربایجان و خراسان گذشتند و به خاک ایران تاختند. پنج لشکر انگلیسی از جنوب و غرب به ایران حمله ور شدند. نیروی هوایی بریتانیا اهواز، بندر شاهپور و خرمشهر را بمباران کرد و هواپیماهای شوروی تبریز، قزوین، بندر پهلوی، رشت، رضائیه را. اما در دو کشور مراقب بودند که به تاسیسات نفتی خسارتی وارد نیاید.


 محمد ساعد سفیر ما در مسکو با مولوتف وزیر خارجه شوروی ملاقات کرد و ضمن اعتراض علت شرکت روسیه را در حمله انگلیسها به ایران جویا شد. ولی جوابی دریافت نکرد. ما سریعا متوجه شدیم که گشایش راه ایران برای رساندن کمک به روسیه در مذاکرات چرچیل و روزولت به هنگام امضای منشور آتلانتیک  مورد توافق قرار گرفته بود.
 

 رضا شاه در شهریور ۱۳۲۰ دستور ختم مخاصمات را صادر کرد. متفقین به دولت ایران اطلاع دادند که قوای مسلح آنها در ۲۶ شهریور ۱۳۲۰ تهران را اشغال خواهند کرد. به محض دریافت این خبر پدرم به من گفت "آیا تو فکر می‌کنی که من حاضرم از یک سرگرد انگلیسی دستور بگیرم؟" در روز ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ پدرم استعفا داد.


 متن استعفانامه وی به وسیله محمد علی فروغی نخست وزیر در مجلس شورای ملی قرائت شد. مجلس شورای ملی استعفای پدرم را پذیرفت و به اتفاق آرا تایید کرد.

مشکل بزرگ ما در ان هنگام عبور از شهر برای رسیدن به مجلس و ادای سوگند از طرف من بود. زیرا روسها و انگلیسها تهران را اشغال کرده بر همه نقاط آن مسلط بودند.


من در میان احساسات شورانگیز  هزاران تن از مردم تهران به مجلس رفتم و سوگند یاد کردم.


به هنگام بازگشت هیجان مردم چنان بود که حتی خواستند اتومبیل مرا روی دست بلند کنند و برشانه های خود حمل نمایند. در آن لحظات پرمخاطره تجلی احساسات شورانگیز میهنی ایرانیان برای من تائید و دلگرمی‌ بی نظیری بود که هرگز فراموش نخواهم کرد.


عجب آن که سفرای روس و انگلیس در مراسم تحلیف حضور نداشتند! ظاهراً بعضی از انگلیسها طرفدار سلطنت یکی از شاهزادگان قاجار بودند که افسر بحریه بریتانیا بود.


به هرحال، سه روز بعد از انجام مراسم تحلیف سفرای دولتین، شناسایی رسمی‌ سلطنت مرا اعلام کردند. شک نیست که پشتیبانی ملتم از من عامل اصلی این رویه بود.


دولتین روس و انگلیس، امیدوار بودند که من یک پادشاه مطیع و فرمانبردار باشم. در سیاست اصلی آنها تغییری حاصل نشده بود و ایران را به دو منطقه اشغالی تحت نفوذ خود تقسیم کردند.


در این هنگام من از پدرم، که تا آخرین حد توانایی برای حفظ و صیانت استقلال و تمامیت ایران تلاش کرده بود پیامی‌ پرهیجان دریافت کردم که بر روی صفحه ضبط شده بود "فرزندم هرگز از هیچ چیز هراس مکن."


من دیگر پدرم را ندیدم. مرگ وی در ژوهانسبورگ به سال ۱۳۲۳ (۱۹۴۴) غمی‌ عمیق در من پدید آورد و احساس کردم که به احترام خاطره او و به پیروی از راهی که رفته بود باید کوشش برای حفظ استقلال و تمامیت و موجودیت ایران را ادامه دهم. می‌دانستم که مانند سال های ۱۲۹۸ و ۱۲۹۹ ایران در دوراهی مرگ و زندگی قرار دارد ولی ما در سال ۱۳۲۰ بودیم و من بیست و دو سال بیش نداشتم.